حسین یاری

۳ سال می‌گذرد! مدتی بود که ممدچاخان ازدواج کرد. جمشید، رضا خرسند، رضا سوسن، زری، پری، علم‌ تاج و سرهنگ، همگی به شکرآباد آمده بودند تا شام عروسی ممد را باهم بخورند. امّا نه به همین راحتی! اتفاق غیرمنتظره‌ای رُخ داد که همه گرسنگیشان را از یاد بردند ...

۳ سال می‌گذرد! مدتی بود که ممدچاخان ازدواج کرد. جمشید، رضا خرسند، رضا سوسن، زری، پری، علم‌ تاج و سرهنگ، همگی به شکرآباد آمده بودند تا شام عروسی ممد را باهم بخورند. امّا نه به همین راحتی! اتفاق غیرمنتظره‌ای رُخ داد که همه گرسنگیشان را از یاد بردند ...

۳ سال می‌گذرد! مدتی بود که ممدچاخان ازدواج کرد. جمشید، رضا خرسند، رضا سوسن، زری، پری، علم‌ تاج و سرهنگ، همگی به شکرآباد آمده بودند تا شام عروسی ممد را باهم بخورند. امّا نه به همین راحتی! اتفاق غیرمنتظره‌ای رُخ داد که همه گرسنگیشان را از یاد بردند ...

در یکی از مناطق جنوبی تهران قدیم، حیدر، یک رازگوار، عاشق یک شاهزاده قاجار می‌شود و به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. او پیشنهاد او را می‌پذیرد با شرط اجرای نمایش احسانی امام حسین (ع) برای ده شب در عاشورا. این هنگامی است که پادشاه ایران، رضاخان، هر نمایش دینی و سنتی را ممنوع کرده است، اما حیدر و دوستانش تصمیم دارند با وجود تمام خطرات و مشکلات آن را اجرا کنند.

جلیل و جلال دو برادرند که یکی از آنها در تاکسی اینترنتی و دیگری در استخری به نام بخارست کار می‌کند. جلیل قصد دارد با پیج اینستاگرامی اش کسب درآمد کند، از این رو دست به گرفتن ویدئوهای دوربین مخفی خطرناک می‌زند. یکی از این دوربین مخفی‌ها که در استخر گرفته شده، او را در مخمصه بزرگی گرفتار می‌کند که منجر می‌شود وارد دردسرهایی شوند.

بر اساس یک داستان واقعی، دامون که یک مربی سابق فوتبال است، با دختری آشنا می شود که سال ها پیش با او در ارتباط بوده است.

کل ماجرا از صبح بهاری در شکر آباد شروع شد، جایی که جمشید قاسم پور از زندان آزاد شد و رضا خرسند بالاخره شغلی پیدا کرد. اما اتفاقی افتاد که همه چیز را خراب کرد.

این سریال ادامه سریال عاشقانه میباشد در این سریال رضا شکیبا در مخمصه بزرگی قرار میگیرد که به کمک سهیل و پیمان نیاز پیدا میکند اما نقشه آن‌ها آن‌طور که باید پیش نمی‌رود و اتفاقاتی رخ می‌دهد که کنترل اوضاع را از دست همه خارج می‌کند و …