Johnny Berchtold

یک مرد مجبور می‌شود ترس‌های خود را مواجهه کرده و گذشته‌ی مشکل‌آفرین خود را بازبینی کند. او باید راهی برای بقا پیدا کند زمانی که همکارش دچار اختلال عقلی می‌شود و به یک دوره‌ی خشونتآمیز از قتل می‌پردازد.

پس از یک طوفان زمستانی، پنج دوست را در یک کابین دورافتاده بدون برق و غذای کمی گرفتار می‌کند، سرگردانی به آرامی سلامت عقل آنها را می‌گیرد، زیرا هر یک از آنها تسلیم ترس از آلوده شدن یا بد بودن برف می‌شوند.

بر اساس داستان واقعی پدر و پسری که در طی یک پیاده روی اجباری در مسیر آپالاچی، رابطه شکسته خود را ترمیم می کنند تا سگ گمشده مورد علاقه خود را پیدا کنند.