ایران

فیلم من داستان زنی به نام آذر است که اقدام به کارهای غیرقانونی و خلاف برای دیگران و کسب درآمد از این راه می‌کند. کارگردان آن گفته که نخستین هدف من ارائهٔ تصویری از زنی غیرمعمولی بود و قرار شد انقلاب تک‌نفره‌ای از سوی او علیه قانون، آدم‌ها و ضوابط جامعهٔ پیرامونش را به تصویر بکشم و به این صورت، فیلمنامه سمت‌وسو گرفت.

فیلم ایران برگر داستان امرالله خان و فتح‌الله خان است که بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت می‌کنند و ماجراهایی پیش می آید.

در خلاصه داستان فیلم طلا آمده است که :راهی برای پول دارشدن، خسته از نگاه تحقیر آمیز دور و بری ها، احساس تباهی از کارکردن برای دیگران؛ این ها دلایلی است که سه نفر را به هم وصل کرده تا یک کار و کاسبی راه بیندازند.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است که «اکرم و آذر به همه می‌گویند که برادرشان قاچاقی به آلمان رفته و فعلاً ازش خبری ندارند. به‌مرور این «دروغ» در ذهن اکرم به یک واقعیت تبدیل می‌شود، تا حدی که شبانه‌روز را در انتظار برگشتن برادرش از آلمان، سپری می‌کند.»

داستان فیلم کارگر ساده نیازمندیم از این قرار است که قدم یک جوان ساده که برای کار از شهرستان به تهران آمده و در مغازه رحمت شاگردی می‌کند و عاشق مونس دختر رحمت شده است.

راحیل یک جراح است و همسرش را در حین عمل جراحی از دست داده‌است. او تصمیم می‌گیرد تا جنازه همسرش را بدزدد و او را طبق وصیتش در یک روستای دور افتاده، در کنار پدر و مادرش به خاک بسپارد، کاری که خانوادهٔ همسر با آن موافق نیست. راحیل در میانهٔ راه با ملک الموت روبرو می‌شود و می‌فهمد که دیگر فرصتی برای انجام خواستهٔ همسرش ندارد. اما ملک الموت به جای قبض روح راحیل، عاشق او می‌شود و …

جانان نام دختری جوان از یک خانواده فرهنگی و شاعر مسلک است که به طور اتفاقی از دیوان حافظ قدیمی نامه‌ای پیدا می‌کند که حکایت از عشــقی دیرین در سال‌های بسیار دور دارد. جانان حس غریبی به نامه دارد، نمی‌داند چه کند، پس تفالی به حافظ می‌زند و.‌.‌.

داستان فیلم ماهورا از این قرار است که در زندگی تو زنی است با چشمانی شکوهمند که لبانش خوشه‌های انگور و لبخندش موسیقی و گل، اما هرکس بخواهد به او نزدیک شود ناپدید می‌شود.

در خلاصه داستان فیلم شب اول هجده سالگی آمده است که اگه اولین باری که زد تو گوش خواهرش دستشو میشکوندی کار به اینجا نمی کِشید

داستان فیلم از رئیس جمهور پاداش نگیرید! از این قرار است که یکی از مدیران ارشد به صورت کاملا اتفاقی به سفر حج می‌رود و در این سفر اتفاقاتی برایش می‌افتد که ظاهرش خوشایند نیست، اما همه این اتفاقات ناخوشایند باعث می‌شود به معنا و مفهومی از سفر دست پیدا کند.