اکشن

هیزل کینگ را دنبال می کند، مادری مجرد که مصمم است از دخترش در برابر زندگی ای که زمانی داشت محافظت کند و در عین حال از کسانی که نمی توانند از خود محافظت کنند، محافظت می کند.

وقتی دخترش به طرز وحشیانه ای به قتل می رسد و عدالت قانونی بعید به نظر می رسد، ویلیام دانکن قانون را در دستان خود می گیرد و به دنبال قصاص می شود. پس از کشتن اراذل خیابانی که مستقیماً مسئول مرگ او بود، او خود را در میانه جنگ با برادر اراذل، روری فتر، و گروهش می‌بیند، که به همان اندازه مشتاق هستند که حتی برای عضوی که کشته شده‌اند نیز به جهنم برسند. آنچه در پی می‌آید، یک بازی پرتنش رفت و برگشتی از تشنگی یک مرد برای انتقام از دیگری است. ویلیام متوجه می شود که تلاش برای انتقام همیشه یک پایان دارد.

وقتی دوست پسرش پول نقد یک اوباش را از دست می‌دهد، ساوی با ساعت مسابقه می‌دهد تا روزی را نجات دهد اگر بتواند از یک چرخه عجیب بن‌بست بیرون بیاید.

استاد وودانگ ژانگ کویشان که در جزیره یخ و آتش شانگری لا به همراه خانواده اش به دور از اختلاف و خونریزی زندگی می کند، در کمین نشست و پسر کوچکش ژانگ ووجی را یتیم کرد.

پس از مرگ همسرش، محافظ حرفه ای لونگ وی برای یافتن پزشک برای دخترش به خارج از کشور رفت، اما در عوض شغل جدیدی به عنوان تستر واقعیت مجازی پیدا کرد.

یک مرد که مستقیماً به یک مأموریت خطرناک پرتاب می شود و هیچ یک از خاطراتش دست نخورده نیست، باید از مرگ فرار کند در حالی که سعی می کند بفهمد او کیست، چگونه به اینجا رسیده است و صدای مرموز در گوشش که او را "کارتر" صدا می کند، کیست؟

پدری سخت کوش و یقه آبی که فقط می خواهد یک زندگی خوب برای دختر 8 ساله تیز هوشش فراهم کند. کار معمولی او در نظافت استخر دره سان فرناندو پیشانی برای منبع درآمد واقعی او است: شکار و کشتن خون آشام ها.

چارلی و دوستانش در حالی که بعد از مدرسه می‌گذرند، مقر قدرتمندترین ابرقهرمان جهان را در زیر خانه‌اش پنهان می‌کنند. هنگامی که تبهکاران حمله می کنند، باید برای دفاع از مقر و نجات جهان متحد شوند.

زمانی که یک مامور فدرال متقلب درگیر یک حلقه قاچاق انسان می‌شود، براندون بکت، تازه‌کار سیا و تیرانداز از خفا، به سرکشی می‌پردازد و با متحدان سابقش، مامور امنیت داخلی صفر و قاتل لیدی دث، متحد می‌شوند تا مامور فاسد را کشف کنند و سازمان جنایتکار را سرنگون کنند.

زهرا که متقاعد شده است که طلاق او را از دختر کوچکش جدا می کند، علیرغم رفتار خشونت آمیز شوهرش نمی تواند خود را مجبور به ترک همسرش کند. ضربات او را در سکوت متحمل می شود. اما همه چیز با ملاقات او با چانگ سو تغییر می کند.